سپیدار

بریده های افکار یک سپیدار۲۳ساله

سپیدار

بریده های افکار یک سپیدار۲۳ساله

نمایشگاه کتاب

اسم نمایشگاه کتاب که میاد دلم پر میزنه به خاطره سالهای گذشته فیلم نمایشگاه رو که توی یه شرط بندی به

اونی باختم که ....امید با اون ناز کردنات موقع حرف زدن و غیرتی که همیشه روی  من داشتی.علیرضا .محسن با اون جنگولک بازیات که همیشه درونت راپشتش قایم میکردی. و بهنام که اسم واقعیت احسان بود و من به خاطر شباهت قیافت به یه نفر دیگه بهنام صدات می کردم وبه همین اسم بین بچه ها مشهور شده بودی .

برای تو حسام برای تو هم دلتنگ شدم ... حتی برا مریم وزهرا افاده ای که هیچ وقت از من خوششون نمی امد.وتو ذهنشون من دختر بدی بودم .... برا تو هادی که موقع عکس گرفتن از ما چه اداهایی نیومدی...برای درکه بوی دود کباب ومعسل هم دلتنگم.اون موقع که ما در یه خونه قایم شده بودم تا علی حسین( که الان استاد دانشگاه شدی و خودتو برامنم می گیری. بدون اینکه بدونی من تو خیلی از قضیه هایی که فکر میکنی نقش داشتم حتی پشت صحنه هم کار نمی کردم.) را بترسونیم اماصاحبخونه درو باز کرد و خودمون سکته رو زدیم......دوستتون دارم ........

 

دلتنگ روزهایی شدم که برای سپری شدنشون لحظه شماری می کردم.

نظرات 2 + ارسال نظر
سعید جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:19 ب.ظ http://shalamche.blogsky.com

سلام
وبلاگ قشنگی داری بهم سر بزن.
بای

کشکول جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:34 ب.ظ http://kashkolans.blogsky.com

از آخرین صدا به شهود می رسی که هی رسیدی ! پیاده می شم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد